loading...

پنجره های آبی

بازدید : 169
جمعه 22 اسفند 1398 زمان : 3:31

وقتی از پنجره‌‌ی قطار برف تمیز و سفید رو نگاه می‌کردم و پرده رو کنار زده بودم تا آفتاب گرم بتابه به دست‌هام که سرد بودند و به خط‌های روشن کتاب، آخرین حرف‌ها و آخرین روزها از ذهنم گذشت. یادم اومد که اول خشم اومد سراغم و بعد غم بی‌اندازه. افتادم توی بزرگ‌ترین و عمیق‌ترین سکوت زندگی‌ام. حرف زدن که هیچ، حتی کلمه‌ها برای یک تبریک تولد ساده هم از من گریزون شدند.

قاتل بیماری های ویروسی،حجامت است.
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : 2
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 20
  • بازدید کننده امروز : 17
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 35
  • بازدید ماه : 39
  • بازدید سال : 604
  • بازدید کلی : 3459
  • کدهای اختصاصی